یه شعر دیگه با لهجه اراکی به نام نفرین مادر سروده آقای نجفی زاده
گر چه من فکر می کنم نیاز به ترجمه ندارد این شعر اما این کار را انجام می دهم ، شاید به دلیل اینکه اراکی هستم نیازی به ترجمه نمی بینم .
گاه با ترجمهء یک گویش ، حس آن کلمات گرفته می شود .
بیشتر کلمات اراکی از فارسی دری و زبان " پهلوی و اوستایی ست "
روزی استاد زبان شناسی می گفت :
گویش " اراکی " بکر تر از هر زبان دیگری مانده و بعد از آن گویش مشهدی و شیرازی .
در این باره " مرحوم محمد رضا محتاط" می نویسد :
الفاظ و لغاتی که توسط پیر مردان و پیرزنان اراکی در سخن گفتن متداول است بیشتر واژه های " دری " و گاهی لغاتی از زبان " اوستایی " و" پهلوی " بوده که امروزه در حال نابودی است .....
این هم ترجمه :
ای جز جیگر بزنی ایشالا د ولم کن= الهی جگرت بسوزه دست از سرم بردار
کم سر بسرم بل بیخودی خون به دلم کن= کمتر سر به سر من بگذار و دلم را خون کن
ایی پیرن جا موندتا ورگی بل تو یخدون= این پیراهن میراث مانده ات را بردار بگذار داخل یخدان ( جای لباس )
آتیش بگیری ببم منا اینقذه نچزون= الهی آتش بگیری فرزندم ، من را اینقدر زجر نده
هی نیششا طاق میله ذلیل مردهء گنده = مرتب دهانش بازه ( می خنده ) ذلیل مردهء گنده
مو تر اومدم ، امرو که هیکل خونه مونده = من کلافه شدم امروز که این با این هیکلش در خانه مانده
مو قد تو بودم ننم ا جاش نمیجمید = من اندازهء تو بودم مادرم از جایش تکان نمی خورد
کاراش با مو بود اون و شورش همشا می خفتید = همهء کارهای خانه را من انجام می دادم و او و شوهرش همه اش می خوابیدند .
حالا مو باید صب تا پسین هی بکنم جون = اما حالا من ، از صبح تا غروب باید جون بکنم
یا دنبال او باید برم یا عقب نون= یا دنبال آب بدوم یا دنبال نان
امشو دو شو نخفتیدم بچم نمیله = با امشب دو شب است که نخوابیدم ، بچه ام نمی گذارد بخوابم
باپا لو تندور نره بفته سر به کله= نگاه کن نره لب تنور با سر بیافته توی تنور
وی وی منا این نیم وجبی به تنگ آورده= وای وای من را این نیم وجبی کلافه کرده
ای قد نکشه خدا کنه جونمرگ مرده = خدا کنه دیگر از این بزرگتر نشود جوانمرگ شده
داغت بامونه بند دلم به حق قرئون= داغت به دلم بنشینه به حق قرآن
یه دقه وخی بچیا بگیر بغل بگردون= یک دقیقه پاشو بچه را بغل کن و بگردونش
با دسه هونگ شیطونه میگه بل د تو دندش = شیطانه می گه با دستهء هاون بزن توی قفسه سینه اش
آتیش بگیره خدا کنه مرده و زندش = خدا کند که مرده و زنده اش آتش بگیرد .
شعر «زندگی» از سهراب سپهری